ای هیچ در میان نه ز موی از خواجوی کرمانی غزل 781

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای هیچ در میان نه ز موی میان تو

1 ای هیچ در میان نه ز موی میان تو نا دیده دیده هیچ بلطف دهان تو

2 گفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنار لیکن ضرورتست کنار از میان تو

3 هیچ از دهان تنگ تو نگرفته کام جان جانرا فدای جان تو کردم بجان تو

4 هر لحظه ابروی تو کند بر دلم کمین پیوسته چون کشد دل ریشم کمان تو

5 تا دیده‌ام که چشم تو بیمار خفته است خوابم نمی‌برد ز غم ناتوان تو

6 باز آی ای همای همایون که مرغ دل پر می‌زند در آرزوی آشیان تو

7 در صورت بدیع تو چندین معانیست یا رب چه صورتی که ندانم بیان تو

8 ای باغبان ترا چه زیان گر بسوی ما آید نسیمی از طرف بوستان تو

9 خواجو اگر چو تیغ نباشی زبان دراز عالم شود مسخر تیغ زبان تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر