1 آن جام طرب شکار بر دستم نه وان ساغر چون نگار بر دستم نه
2 آن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود دیوانه شدم بیار بر دستم نه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد
2 به خَطُّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد
1 بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
2 طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
1 باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟ شمشادِ خانه پرورِ ما از که کمتر است؟
2 ای نازنین پسر، تو چه مذهب گرفتهای؟ کِت خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به