یک قدم ازخویش بیرون از شاه نعمت‌الله ولی غزل 383

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست

1 یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست

2 گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست

3 بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش چون گلی بی خار نبود نوش هم بی نیش نیست

4 گوهر رازش ز درویشان دریا دل طلب زانکه غواص محیطش جز دل درویش نیست

5 دم ز کفر و دین مزن قربان شو اندر راه او کاندر آن حضرت مجال کفر و دین و کیش نیست

6 طالبا گر عاشقی از دی و فردا در گذر روز امروز است و عاشق مرد دوراندیش نیست

7 بیش از این از سیم و زر با نعمت الله دم مزن کاین زر دنیای تو جز زرد روئی بیش نیست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر