نیست در عشق تو سوز من از خیالی بخارایی غزل 376

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

نیست در عشق تو سوز من و شمع امروزی

1 نیست در عشق تو سوز من و شمع امروزی هر دو عمری ست که داریم به هم دلسوزی

2 تیره شد حال جهانی رخ چون روز نمای که بود عادت خورشید جهان افروزی

3 آخر ای شوخ بدین خاتم لعلی که توراست هرکجا دعوی شاهی بکنی فیروزی

4 دل اگر پاره شد از درد تو غم نیست چو هست ناوک چشم تو را قاعدهٔ دلدوزی

5 در فن خویش از آن غمزهٔ تو استاد است کاین همه فتنه بدان شوخ تو می آموزی

6 خون مخور تا که نگویند فلانی می خورد ای خیالی چو تورا هست ز تهمت روزی

عکس نوشته
کامنت
comment