-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر محتشمی پایه عشق تو ندارد هر پر جگری تاب عتاب تو نیارد
2 زودا که شود در خم چوگان بلاگوی آن سر که سرش ناخن سودای تو یارد
3 در باغ امل عشق تو پاداش اجل شد هرکس دِرَود هرچه در آنجا که بکارد
4 بیداد کنی بر من و یک بار نپرسی زآن کو، چو تو بیداد کنی، بر تو گمارد
5 یکتا شده ام پشت الف وار و لیکن پیش تو چه گویم که الف هیچ ندارد
6 گر زآن که گران بشمری این پایه نگویی تا عشق تو ما را ز بزرگان بشمارد
7 او را چه زیان دارد اگر نقش اثیری از سنگ فرو ریزد و بر آب نگارد