- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه یک دل، ار چه هزار است، آن او دانم که من کرشمه آن ترک فتنه جو دانم
2 مرا چو بخت بد است، ار چه صد بلا به سرم رسد ز یار، نه یاری بود کزو دانم
3 خوشم ز تو به جفایی، مده فریب وفا که من فریب تو و نیکوان نکو دانم
4 چنین که بر سر کوی تو راه گم کردم ز آستان تو رفتن کدام سو دانم
5 هوای روی تو برد آن همه هوس ز سرم که گشت سبزه و رفتن به باغ و جو دانم
6 به جز به بندگیم روزگار می پرسی به زیر پای توام، مردن آرزو دانم
7 دلم بیار که می آید از تو بوی دلم که من سگ توام و بوی را نکو دانم
8 اگر چه گریه خسرو نشان رسواییست ولیک من به حضور تو آبرو دانم