- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون منی تافته چون ستمگران دست وفای چون منی
2 من به رضای خویشتن جان به فدات می کنم نیست دلت که در دهی تن به رضای چون منی
3 می گذری و بی خطا راست گرفته بر دلم ناوک غمزه می زنی، چیست خطای چون منی؟
4 گر به بقای خود مرا نیست مرادی از رخت تو به مراد خود بزی، نه به بقای چون منی
5 بهر نجات خویشتن دست چه در دعا زنم چون به فلک نمی رسد دست دعای چون منی
6 عشق ببرد از سرم گوهر عقل و لاجرم چرخ به رشته ادب کرد سزای چون منی
7 بس که چو مرغ کنده پر خسته خار محنتم نیست به جز سموم غم باد صبای چون منی
8 چون به همه جهان مرا نیست به جای تو کسی مرحمت ار کنی سزد، خاصه به جای چون منی
9 خسرو بیدل توام بلبل باغ آرزو عشق به پرده جفا بسته نوای چون منی