هیچ، دردی بتو ای مایه درمان از اثیر اخسیکتی غزل 29

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

هیچ، دردی بتو ای مایه درمان مرساد

1 هیچ، دردی بتو ای مایه درمان مرساد هیچ، گردی بتو ای چشمه حیوان مرساد

2 روشن است اینکه تو ماهی و سمند تو سپهر به چنین ماه سپهر، آفت دوران مرساد

3 بنده ی آن دهنم، از بن دندان که بدو هیچکس را بجز از من، سر دندان مرساد

4 یا رب آن لب، چو، به عشاق سبکدل برسند غبن باشد به رقیبان گران جان مرساد

5 آنچه در عشق، بجان من سر گشته رسید اثر آن ز دهان بر لب و دندان مرساد

6 یوسف حسنی و من سوخته ی یعقوبم من و غم خانه، تورا نکبت زندان مرساد

7 چه بود گرخم زلف تو بپای تو، رسد بر دل من غم هجر تو بپایان مرساد

8 گرچه در عالم جان والی بیدادگری قصه ی درد اثیر از تو بسلطان مرساد

عکس نوشته
کامنت
comment