1 جز حادثه هرگز طلبم کس نکند یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
2 ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار