- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی
2 زمستان درویش در تنگ سال چه سهل است پیش خداوند مال
3 سلیمی که یک چند نالان نخفت خداوند را شکر صحت نگفت
4 چو مردانهرو باشی و تیز پای به شکرانه با کندپایان بپای
5 به پیر کهن بر ببخشد جوان توانا کند رحم بر ناتوان
6 چه دانند جیحونیان قدر آب ز واماندگان پرس در آفتاب
7 عرب را که در دجله باشد قعود چه غم دارد از تشنگان زرود
8 کسی قیمت تندرستی شناخت که یک چند بیچاره در تب گداخت
9 تو را تیره شب کی نماید دراز که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟
10 براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازای شب
11 به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟