نداند کسی قدر روز خوشی از سعدی شیرازی بوستان 6

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

نداند کسی قدر روز خوشی

1 نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی

2 زمستان درویش در تنگ سال چه سهل است پیش خداوند مال

3 سلیمی که یک چند نالان نخفت خداوند را شکر صحت نگفت

4 چو مردانه‌رو باشی و تیز پای به شکرانه با کندپایان بپای

5 به پیر کهن بر ببخشد جوان توانا کند رحم بر ناتوان

6 چه دانند جیحونیان قدر آب ز واماندگان پرس در آفتاب

7 عرب را که در دجله باشد قعود چه غم دارد از تشنگان زرود

8 کسی قیمت تندرستی شناخت که یک چند بیچاره در تب گداخت

9 تو را تیره شب کی نماید دراز که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟

10 براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازای شب

11 به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟

عکس نوشته
کامنت
comment