نباشد مردی آن کاسباب ملک از واعظ قزوینی غزل 575

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری

1 نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری که سنگ زور مردی دل بود، کز جمله بر داری

2 نکو می بایدت شد، ای سراپا بد که از جانان نگاه التفاتی جانب خود در نظر داری

3 برویت بسته گردد گر دری، غمگین مشو ای دل کلیدی در کف اخلاص، چون آه سحر داری

4 کنون وقت پشیمانیست از کبر و غرور، اما تو این دستی که بر سر بایدت زد، در کمر داری!

عکس نوشته
کامنت
comment