- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ باشد که رسد آن شکر و پسته من نقل سازد جهت این جگر خسته من
2 دست خود بر سر من مالد از روی کرم که تو چونی هله ای بیدل و پابسته من
3 سر گران گشته از آن باده بیساغر من زعفران کشته بدین لاله بررسته من
4 زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم ای گسسته رگت از زخمه آهسته من
5 چون تنم جان نشود زان ابدی آب حیات چون دلم برنجهد زان بت برجسته من
6 هله ای طیف خیالش بنشین و بشنو یک زمانی سخن پخته به نبشته من
7 چون مه چارده شب را تو برآرای به حسن ای به شبها و سحرها به دعا جسته من
8 چند صفها بشکستی و بدیدی همه را هیچ دیدی تو صفی چون صف اشکسته من
9 لاله زار و چمن ار چه که همه ملک وی است هوس و رغبت او بین تو به گلدسته من
10 لب ببند و قصص عشق به گوش او گوی که حریص آمد بر گفتن پیوسته من