- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند چندان گریستم که مرا آب رو نماند
2 ساقی بحال تشنه لبان غبار غم گاهی نظر فکند که می در سبو نماند
3 گل بی رخت بباغ ز باران اشک من یکذره در رخش اثر رنگ و بو نماند
4 چندان بجان رسید دلم ز آرزوی دوست کاخر به آرزوی دلم آرزو نماند
5 در بحر عشق غرقه بسی شد ولی کسی هرگز بحال خویش چو اهلی فرو نماند
6 یک نظر در چشم اهلی جلوه کرد آن مشگموی صد پریشانی بر این پیر پریشان تازه کرد