1 نه پیش از این مژه زینگونه خونفشانم بود نظاره تو بلا شد که آن زمانم بود
2 به جان تو که فرو نامدی شبی از دل دمی چه باشد، اگر از تو دل گرانم بود
3 زبان حدیث تو می گفت دوش و دل می سوخت رسید کار به جان و سخن همانم بود
4 خیال وی رسنم بسته در گلو می گشت هنوز دل به سوی زلف تو کشانم بود
5 بکش مرا و ز سر زنده کن به خویش آخر به جان کالبدی چند زنده دانم بود
6 در آن جهان من و عشقت گذاشتم به درت تن خراب که همراه این جهانم بود
7 جدا شدی ز فراق تو بند بندم، لیک ز جرعه های تو پیوند استخوانم بود
8 به بندگی غمت جان فروختم مخرید که داغهای کهن گرد گرد جانم بود
9 به نازگویی، خسرو صبور باش به عشق چرا نباشم، جانا، اگر توانم بود