1 نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود گر کیسه گشاییش جگر چاک شود
2 آن زر که بسعی حاصل از خاک شده چندان نخورد که عاقبت خاک شود
1 چون تو گویی سخن این دلشده را گوش کجا دل کجا عقل کجا فهم کجا هوش کجا
2 پای بوسی زسگت گر دهدم دست بس است من کجا وصل کجا بوسه و آغوش کجا
1 مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
2 گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را