1 بلبل اندر ناله و، گُل خندهٔ خوش میزند چون نسوزد دل که دلبر در وِی آتش میزند؟
2 زاهدا، از تیرِ مژگانش حذر کردن چه سود؟ زخمِ پنهانم به ابروی کَمانکش میزند
3 ناخوشیها دیدهام از زاهدِ پشمینهپوش من غلامِ مطربم کابریشمِ خوش میزند
4 محتسب، با ساغرِ رندان شکستن، روز و شب بادهٔ سرخ از صراحیّ منقّش میزند
5 حافظ عاشق، به رَغمِ زاهدِ دنیاپرست بادهٔ نوشین به روی یارِ مهوش میزند