-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی بریز خون صراحی بیار باده باقی
2 خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خیز شراب راوقی از دست لعبتان رواقی
3 تو خضر وقتی و شب ظلمتست در قدح آویز که باده آب حیاتست خاصه از لب ساقی
4 نوای نغمهٔ عشاق از اصفهان چه خوش آید مرا که میل عراقست و شاهدان عراقی
5 دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی
6 مقیم طاق دو ابروی تست مردم چشمم وگر چه جفت غمم بیتو در زمانه تو طاقی
7 کجا بگرد سمندت رسد پیادهٔ مسکین بدین صفت که تو گردون خرام برق براقی
8 تو آفتاب بلندی ولی زوال نداری تو ماه مهرفروزی ولی بری ز محاقی
9 تو خون خواجو اگر میخوری غریب نباشد که از نتیجهٔ خونخواران جنگ براقی