1 نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
2 غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست
2 پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
1 ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
2 وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
1 میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
2 گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟ خوش تقاضا میکنی پیشِ تقاضا میرمت
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **