- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نعمت الله جان به جانان داد و رفت بر در میخانه مست افتاد و رفت
2 آفتابش از قمر بسته نقاب آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت
3 بود استادی به شاگردان بسی کرد شاگردان همه استاد و رفت
4 در خرابات مغان مست و خراب سر به پای خم می بنهاد و رفت
5 او خلیفه بود در بغداد تن رخت را بربست از بغداد و رفت
6 عارفانه در جهان صد سال بود نی چو غافل داد جان بر باد و رفت
7 سید ما بود ظاهر شد نهان بندگان را جمله کرد آزاد و رفت