نگارینا! من آن از میرزاده عشقی نوروزی نامه 6

میرزاده عشقی

آثار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی

1 نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی همان مهری که مابین من و تو هست میدانی

2 شود تولید بین ما هر ایرانی و عثمانی همان روز است می‌بینم، تبه این شاه ظلمانی

3 ز ظل (طلعت) و (انور) فضای شرق نورانی همان گونه که تو با طلعت خود، عالم‌افروزی

4 میان این دو قوم، الفت مقام معنوی دارد دلیل منطق من را، کتاب مثنوی دارد

5 «چه خوش یادی هنوز ایران ز شاه غزنوی دارد» به ویژه هان که الفتْمان، ز نو طرح نُوی دارد

6 بتا بس سود این الفت، ز من ار بشنوی دارد اگرچه تو زبان من، ندانی و نیاموزی!

7 چه سان بدخواهمان، آخر به هم زد آن بنایی را: که در ما مثنوی بنهاد حیف آن صورت نایی را!!

8 «پی بیگانگان از دست دادیم آشنایی را» افول آن بنا آوردمان، این تنگنایی را

9 کنون ظلمت به ما فهماند، قدر روشنایی را سزد اکنون تو شمع مرده را، از نو بیفروزی

10 ز یک ره می‌رویم، ار ما سوی بیت‌الحجر با هم ازین رو اندرین ره، همرهیم و همسفر با هم

11 چرا زین رو نیامیزیم، چون شهد و شکر با هم قرین یکدگر روز خوش و گاه خطر با هم

12 فرا گیریم باز از سر، جهان را سر به سر با هم به توفیق خداوندی و با اقبال و فیروزی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر