1 نگارا، صحبت از اغیار بگسل گل خندان من، از خار بگسل
2 نخست از بند جان پیوند بگشای پس آنگه دوستی از یار بگسل
3 ندانم تا که گفت آن بی وفا را که مهر از دوستان یک بار بگسل
4 بزن مطرب ز رحمت راه عشاق رگ جان و دل افگار بگسل
5 اگر سوده شود ز ابریشم چنگ گلیم صوفیان را تار بگسل
6 چرا مینالی، ای بلبل، چنین زار نمی گفتم از آن گلزار بگسل
7 درون بتخانه و بیرون مناجات مسلمان شو، دلا، زنار بگسل
8 کمند عشق را نتوان گسستن برو سر رشته پندار بگسل
9 نیابی داد خوبان، خسرو، از کس بزن دست و عنان یار بگسل