نسیم باد بهاری وزید از خواجوی کرمانی غزل 699

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم

1 نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم بیار باده که جان تازه می‌شود ز نسیم

2 مریض شوق نباشد ز درد عشقش باک قتیل عشق نباشد ز تیغ تیزش بیم

3 گر از بهشت نگارم عنان بگرداند بروز حشر من و دوزخ عذاب الیم

4 ز خاک کوی تو ما را فراق ممکن نیست چنانکه فرقت درویش از آستان کریم

5 کمان بسیم بسی در جهان بدست آید نه همچو آن دو کمان هلال شکل و سیم

6 چنین که بر رخ زردم نظر نمی‌فکنی معینست که چشمت نه بر زرست و نه سیم

7 کنونکه بلبل باغ توام غنیمت دان که مرغ باز نیاید بشیانه مقیم

8 اگر چه پشه نیارد شدن ملازم باز مرا بمنزل طاوس رغبتیست عظیم

9 ز آهم آتش نمرود بفسرد آندم که در دلم گذرد یاد کوه ابراهیم

10 نسیم باد صبا گر عنان نرنجاند پیام من که رساند بدوستان قدیم

11 بیا و خیمه بصحرای عشق زن خواجو که طبل عشق نشاید زدن بزیر گلیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر