-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین
2 اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن بویم خلایق را گمان افتد که فردوسست و حور العین
3 چو آن جادوی بیمارش که خون خوردن بود کارش ندیدم ناتوانی را کمان پیوسته بر بالین
4 مرا گر داستان نبود هوای گلستان نبود که بی ویس پری پیکر ز گل فارغ بود رامین
5 طبیبم صبر فرماید ولی کی سودمند آید که چون فرهاد میمیرم بتلخی از غم شیرین
6 چو آن خورشید تابانرا بوقت صبح یاد آرم ز چشم اختر افشانم بیفتد رستهٔ پروین
7 مگوی از بوستان یارا که دور از دوستان ما را نه پروای چمن باشد نه برگ لاله و نسرین
8 چرا برگردم از یاران که در دین وفاداران خلاف دوستان کفرست و مهر دوستان از دین
9 کجا همچون تو درویشی بوصل شه رسد خواجو که نتواند شدن هرگز مگس همبازی شاهین