نسیم باد صبا چون ز بوستان از خواجوی کرمانی غزل 454

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید

1 نسیم باد صبا چون ز بوستان آید مرا ز نکهت او بوی دوستان آید

2 برو دود ز ره دیده اشک گرم روم ز بسکه از دل پرخون من بجان آید

3 قلم چه شرح دهد زانکه داستان فراق نه ممکنست که یک شمه در بیان آید

4 اگر بجانب کرمان روان کنم پیکی هم آب دیده که در دم بسر دوان آید

5 برون رود ز درونم روان باستقبال چو بانگ دمدمهٔ کوس کاروان آید

6 چو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد که باش تا خبر یار مهربان آید

7 سرم بباد رود گر چو شمع از سر سوز حدیث آتش دل بر سر زبان آید

8 در آرزوی کنار تو از میان بروم گهی که وصف میان تو در میان آید

9 بدین صفت که توئی آب زندگانی را ز شوق لعل لبت آب در دهان آید

10 سفر گزید و آگه نبودی ای خواجو که سیر جان شود آنکو بسیر جان آید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر