-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کارم از بیسیمی ار چون زر نباشد گو مباش بینوایی را نوایی گر نباشد گو مباش
2 لاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچهاش قرطهٔ زنگارگون در بر نباشد گو مباش
3 من که چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش
4 چون دلم را نور معنی رهنمایی میکند در ره صورتگرم رهبر نباشد گو مباش
5 آنکه سلطان سپهر از نور رایش ذرهایست سایهٔ خورشیدش ار بر سر نباشد گو مباش
6 وآنکه سیر همتش ز ایوان کیوان برترست گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش
7 با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را گر شعاع لمعهٔ اختر نباشد گو مباش
8 چون روانم تازه میگردد به بوی زلف یار گر نسیم نکهت عنبر نباشد گو مباش
9 پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش