کارم از دست دل فرو بستست از خواجوی کرمانی غزل 103

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

کارم از دست دل فرو بستست

1 کارم از دست دل فرو بستست عقلم از جام عشق سرمستست

2 زلف او در تکسرست ولیک دل شوریده حال من خستست

3 با دلم کس نمی کند پیوند بجز از حاجبش که پیوستست

4 هر کجا در زمانه دلبندیست دل در آن زلف دلگسل بستست

5 یا رب این حوری از کدام بهشت همچو مرغ از چمن برون جستست

6 با منش هر که دید می‌گوید فتنه بنگر که با که بنشستست

7 عجب از سنبل تو می‌دارم که چه شوریدهٔ زبر دستست

8 دل ریشم چو در غمت خون شد مردم دیده دست ازو شستست

9 گرچه بگسسته‌ئی دل از خواجو بدرستی که عهد نشکستست

عکس نوشته
کامنت
comment