- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد خط از آن رو خار بستی گرد آن گلزار کرد
2 مو بمو برداشت، انگشت، از خط مشکین رخش با دل ما آنچه نازش کرده بود، اقرار کرد
3 خوش تماشائی است درگلزار حسن نو خطی خار هرجا گل کند، اینجا ولی گل خار کرد
4 نیست برگرد عذارش خط، که از طومار حسن حلقه نام خویشتن را آن گل رخسار کرد
5 سر زلفش در میان بود، آمد آن خط سر زده عیش را بر واعظ بیچاره زهر مار کرد