- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اشکم برون می افگند راز از درون پرده را آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را
2 چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را
3 صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان روزی فریبد از کرم مجروح پیکان خورده را
4 دوش از برای مطبخش هیزم به مژگان برده ام گفت از کجا آورده ای این خاک باد آورده را
5 خسرو مران از کوی خود چون در غلامی پیر شد چون پیر شد، آخر کسی نفروخت هر گز برده را