اشکم برون می افگند از امیرخسرو دهلوی غزل 104

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

اشکم برون می افگند راز از درون پرده را

1 اشکم برون می افگند راز از درون پرده را آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را

2 چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را

3 صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان روزی فریبد از کرم مجروح پیکان خورده را

4 دوش از برای مطبخش هیزم به مژگان برده ام گفت از کجا آورده ای این خاک باد آورده را

5 خسرو مران از کوی خود چون در غلامی پیر شد چون پیر شد، آخر کسی نفروخت هر گز برده را

عکس نوشته
کامنت
comment