خوابم آشفت و سرخفته از شهریار گزیدهٔ غزلیات 48

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

1 خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

2 گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

3 ماه درویش نواز از پس قرنی بازم مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

4 دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

5 وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

6 ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

7 یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

8 شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد

عکس نوشته
کامنت
comment