مرا دوش از آن لب بسی رنگ از خیالی بخارایی غزل 236

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود

1 مرا دوش از آن لب بسی رنگ بود ولی چشم تو بر سر جنگ بود

2 شبی کز چمن نالهٔ مرغ خاست دلم را به کوی تو آهنگ بود

3 طلب کردمی ز آن دهن کام خویش ولیکن به غایت محل تنگ بود

4 از آن در دلِ جام ره یافت می که پیری به دل صاف و یکرنگ بود

5 به سنگ جفا صابرم تا کسی نگوید خیالی چه بی سنگ بود

عکس نوشته
کامنت
comment