- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد
2 هر کجا ماه رخی در نظرم می آید نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد
3 بینوائی که گدای سر کوی تو بود بر سلاطین جهان جاه و جلالت دارد
4 جان فدا کردم و سر در قدمت افکندم از چنین بندگ ای بنده خجالت دارد
5 ساقیا ساغر می ده که لبم بی لب جام به سر جملهٔ مستان که سلامت دارد
6 برو ای عقل که من مستم و تو مخموری توچه دانی که دل از عشق چه حالت دارد
7 نعمت الله سخنش آب حیاتی است روان روح بخشد چه نصیبی ز زلالت دارد