1 هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
2 ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
3 بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
4 گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
5 ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
6 چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
7 دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
8 ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
9 خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
دیدگاهها **