بیمارم و لب تشنه و از قافله از اهلی شیرازی غزل 1260

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بیمارم و لب تشنه و از قافله مانده

1 بیمارم و لب تشنه و از قافله مانده آبی که بود در جگرم ز آبله مانده

2 بگشا سر آن زلف چو زنجیر و نگه کن جان داده صد آشفته و در سلسله مانده

3 تن غرقه بخون دل و محبوب نه راضی ما خسته و پا در گل و او در گله مانده

4 رفتند رقیبان همه در کعبه مقصود عاجز صفتانند درین مرحله مانده

5 جان رخت ببست از تن پر درد و هنوزش در گوش و دل از ناله من غلغله مانده

6 فریادرس ایعقل گرانمایه که اهلی در چنگ حریفان تنگ حوصله مانده

عکس نوشته
کامنت
comment