-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد من دلخسته بدرمان که رساند کار من بیچاره بسامان که رساند
2 از ذره حدیثی برخورشید که گوید وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند
3 دل را نظری از رخ دلدار که بخشد جانرا شکری از لب جانان که رساند
4 از مور پیامی به سلیمان که گذارد وز مرغ سلامی به گلستان که رساند
5 آدم که بشد کوثرش از دیدهٔ پر آب بازش بسوی روضهٔ رضوان که رساند
6 شد عمر درین ظلمت دلگیر بپایان ما را به لب چشمهٔ حیوان که رساند
7 گر فیض نه از دیده رسد سوختگانرا هر دم بره بادیه باران که رساند
8 درویش که همچون سگش از پیش برانند او را به سراپردهٔ سلطان که رساند
9 بی جاذبهئی قطع منازل که تواند بی راهبری راه بیابان که رساند
10 شد سوخته از آتش دوری دل خواجو این قصهٔ دلسوز بکرمان که رساند