دی پیر من از کوی خرابات از عطار نیشابوری غزل 277

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

دی پیر من از کوی خرابات برآمد

1 دی پیر من از کوی خرابات برآمد وز دلشدگان نعرهٔ هیهات برآمد

2 شوریده به محراب فنا سر به برافکند سرمست به معراج مناجات برآمد

3 چون دردی جانان به ره سینه فرو ریخت از مشرق جان صبح تحیات برآمد

4 چون دوست نقاب از رخ پر نور برانداخت با دوست فرو شد به مقامات برآمد

5 آن دیده کزان دیده توان دید جمالش آن دیده پدید آمد و حاجات برآمد

6 مقصود به حاصل شد و مطلوب به تعین محبوب قرین گشت و مهمات برآمد

7 بد باز جهان بود بدان کوی فروشد واقبال بدان بود که شهمات برآمد

8 دین داشت و کرامات و به یک جرعه می عشق بیخود شد و از دین و کرامات برآمد

9 عطار بدین کوی سراسیمه همی گشت تا نفی شد و از ره اثبات برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment