شب مرا در جگر سوخته از امیرخسرو دهلوی غزل 762

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود

1 شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود یوسف مصر درین زاویه زندانی بود

2 گوشه ای بود و غمش آمد و تشویشم آمد شد پریشان دلم و جای پریشانی برد

3 پاسبان مست و ملک بیخرد و سگ در خواب همه شب تا سحر این دولتم ارزانی بود

4 مقری صبح شعب می زد و من می کردم سجده بت را که نه هنگام مسلمانی بود

5 عشق می خواند ز خطش صفت صنع خدای عقل گم گشت که در غایت نادانی بود

6 شاد گشتم، ولی افسوس غمش خوردم، از آنک شادیم عاریتی و غم من جانی بود

7 ز آه عشق است بسی داغ به پیشانی من چه کنم؟ کز ازل این نقش به پیشانی بود

8 جان بهای نظری، چشم توام فرمان داد عذر بپذیر که این قیمت فرمانی بود

9 تشنه بر چشمه گذر کرد و نشد لب تر، زانک بخت خسرو که ازین کرده پشیمانی بود

عکس نوشته
کامنت
comment