بت نو رسیده من هوس شکار از امیرخسرو دهلوی غزل 697

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بت نو رسیده من هوس شکار دارد

1 بت نو رسیده من هوس شکار دارد دل صید کرده هر سو نه یکی، هزار دارد

2 رود آنچنان به جولان که سر سپه نکرده سر آن سپاه گردم که چنان سوار دارد

3 دل من ببرد زلفش، جگرم نجست چشمش تو مباش غافل، ای جان، که هنوز کار دارد

4 نتوانمش که بینم به رقیب ناموافق چه خوش است گل، ولیکن چه کنم که خار دارد؟

5 برو، ای صبا و حالی که مرا ز هجر دیدی برسانش، ار چه دانم که کم استوار دارد

6 به خدا که سینه من بشکاف و جان برون کن که درون خانه تو دگری چه کار دارد؟

7 برس، ای سوار، لطفی بنمای خاکیی را که ز تندی سمندت دل پر غبار دارد

8 تو شبانه می نمایی، به برکه بوده ای شب؟ که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد

9 چو اسیر تست خسرو، نظری به مردمی کن که ز تاب زلف مستت دل بیقرار دارد

عکس نوشته
کامنت
comment