- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار من امشب سر ناز داشت بر افتادگان چشم بد ساز داشت
2 به یک جام باده به صحرا فگند دلم هر چه در پرده راز داشت
3 به سویش نمی دیدم از بیم جان که در چشم او مستی آغاز داشت
4 ره من زد این بازمانده سرشک که چشم مرا از نظر بازداشت
5 همه شب چو پروانه می سوختم که شمع من از دیگران گاز داشت
6 به عذر ار دلم برد معذور بود که چشمی به غایت دغاباز داشت
7 دل من که تیری درو مانده بود به ناله خراشی در آواز داشت
8 کنون یاد دارد ز خسرو گهی که مرغی درین باغ پرواز داشت