نیاز من نخرد کس، که کس فقیر از اهلی شیرازی غزل 487

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

نیاز من نخرد کس، که کس فقیر مباد

1 نیاز من نخرد کس، که کس فقیر مباد بناز حسن فروشان کسی اسیر مباد

2 به نیم ذره نکرد اعتبارم آن خورشید به چشم یار کسی اینچنین حقیر مباد

3 دو دیده بر سر دل شد چو پیر کنعانم بلای عشق جوانان وبال پیر مباد

4 هلاک کرد مرا خشم و ناز آن بدخو کسی خزاب بتان بهانه گیر مباد

5 علاج زخم دل خود چه میکنی اهلی جراحت دل عاشق دوا پذیر مباد

6 مباش بی خبر از حال خود چنان اهلی که در تو آتش آن شمع بی خبر گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment