-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم
2 هین که بکلربک شادی به سعادت برسید پر شد این شهر و بیابان سپه و طبل و علم
3 گر به گرگی برسم یوسف مه روی شود در چهی گر بروم گردد چه باغ ارم
4 آنک باشد ز بخیلی دل او آهن و سنگ خاتم وقت شود پیش من از جود و کرم
5 خاک چون در کف من زر شود و نقره خام چون مرا راه زند فتنه گر زر و درم
6 صنمی دارم گر بوی خوشش فاش شود جان پذیرد ز خوشی گر بود از سنگ صنم
7 مرد غم در فرحش که جبر الله عزاک آن چنان تیغ چگونه نزند گردن غم
8 بستاند به ستم او دل هر کی خواهد عدلها جمله غلامان چنین ظلم و ستم
9 آن چه خال است بر آن رخ که اگر جلوه کند زود بیگانه شود در هوسش خال ز عم
10 گفتم ار بس کنم و قصه فروداشت کنم تو تمامش کنی و شرح کنی گفت نعم