مادرم بخت از جلال الدین محمد مولوی غزل 1638

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم

1 مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم

2 هین که بکلربک شادی به سعادت برسید پر شد این شهر و بیابان سپه و طبل و علم

3 گر به گرگی برسم یوسف مه روی شود در چهی گر بروم گردد چه باغ ارم

4 آنک باشد ز بخیلی دل او آهن و سنگ خاتم وقت شود پیش من از جود و کرم

5 خاک چون در کف من زر شود و نقره خام چون مرا راه زند فتنه گر زر و درم

6 صنمی دارم گر بوی خوشش فاش شود جان پذیرد ز خوشی گر بود از سنگ صنم

7 مرد غم در فرحش که جبر الله عزاک آن چنان تیغ چگونه نزند گردن غم

8 بستاند به ستم او دل هر کی خواهد عدل‌ها جمله غلامان چنین ظلم و ستم

9 آن چه خال است بر آن رخ که اگر جلوه کند زود بیگانه شود در هوسش خال ز عم

10 گفتم ار بس کنم و قصه فروداشت کنم تو تمامش کنی و شرح کنی گفت نعم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر