1 بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
2 دوش اینهمه جام می فلک داد بغیر امروز که دور من بود شیشه تهیست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست