بی بخت و یارم مرا از مرگ از اهلی شیرازی غزل 369

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است

1 بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است این بخت خواب آلوده را خواب اجل بیداری است

2 خورشید بیمار تو شد رنگش گواهی میدهد افتان و خیزان بر زمین از غایت بیماری است

3 دوری نباشد گر ز من پهلو تهی سازد سگت کز پهلوی من وز و شب بیچاره در خونخواری است

4 چشمت خدنگ غمزه را از چپ نمود و راست زد باما هنوز آن عشوه گر در شیوه عیاری است

5 بس لاله رخ کز داغ تو همچون گل رعنا شده تن زرد و بیمار از غمت رویش ز خون گلناری است

6 مستم کن از لب کانچنین صبح قیامت شد مرا دانی که در صبحی چنین مستی به از هشیاری است

7 آن نوغزال مست را از زاری عاشق چه غم کان آهوی مشکین نفس اهلی سگ بازاری است

عکس نوشته
کامنت
comment