- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم چراغ من ز نور روی جانان روشنست بنگر چنین نور خوشی در دیدهٔ جان منست
2 نقش خیالی می کشم بر دیدهٔ دیده مدام می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست
3 با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را هریک حبابی پر ز ما مانندهٔ جان و تن است
4 عشق آتشی افروخته عود دل ما سوخته چون موم بگدازد ترا گر خود وجودت آهنست
5 اصل عدد باشد یکی گر صد شماری ور هزار آدم که فرزندش توئی اصل همه مرد و زنست
6 در غار دل با یار غار یکدم حضوری خوش بر آر خوش باشد آن یاری که او اینجا مُدامش مسکنست
7 نور جمال سیدم عالم منور ساخته در چشم مست من نگر کز نور رویش روشنست