- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
2 آمد بهار مشک دم، سنبل دمید و لاله هم سبزه به صحرا زد قدم، سرو روان من کجا
3 از گریه ماندم پا به گل وز دوستان گشتم خجل جان از جهان بگسست و دل، جان و جهان من کجا
4 در کار غم شد موریم، بی پرده شد مستوریم تلخ است عیش از دوریم، شکرفشان من کجا
5 شخصم ضعیف و دیده تر، زان ریسمان و زین گهر اینک مهیا شد کمر، لاغر میان من کجا
6 هر دم جگر، در سوز و تاب، از دیده ریزم خون ناب اینک می و اینک کباب، آن میهمان من کجا
7 دل رفت در مهمان او گفت آن اویم آن او گر هست این دل زان او، آخر از آن من کجا
8 من جور آن نامهربان دارم ز خاموشی نهان اویم نیارد بر زبان کان بی زبان من کجا
9 جان است آن یار نکو، رفته دل خسرو در او گر دل نرفته است این بگو، این گو که جان من کجا