- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمرم همه با صوت نی و چنگ بسر رفت وز سیلی عشق آنهمه از گوش بدر رفت
2 من سوختم از عشق و ترا هیچ خبر نیست وز ناله من در همه آفاق خبر رفت
3 این سیل سرشک آخرم از ضعف چنان کرد کز دیده یکی قطره بصد خون جگر رفت
4 هش دار که بس مرغ جگر سوخته از آه افروخت چراغ گل و بر باد سحر رفت
5 بر گریه اهلی چه زند خنده که مسکین دیگ دلش از آتش شوق تو بسر رفت
6 گل مقصود چون در جان اهلی است چه سرگردان صبا در باغ و راغ است