جانم در آتش از ستم ماهپاره از اهلی شیرازی غزل 225

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

جانم در آتش از ستم ماهپاره ایست

1 جانم در آتش از ستم ماهپاره ایست دل غرق خون و دیده خراب نظاره ایست

2 رحمی نکرد صورت شیرین به کوهکن بیرحم آدمی نبود سنگ پاره ایست

3 در کوی عشق نام اجل کس نمی برد جایی که عشق هست اجل هیچکاره ایست

4 جز عاشقان که چشم به تقدیر کرده اند هر کس که هست در پی فکری و چاره ایست

5 در مبحثی که عیسی مریم سخن کند صد پیر سالخورده کم از شیر خواره ایست

6 اهلی شب سیاه تو روشن نمی شود هر چند در سرشک تو هر یک ستاره ایست

7 عاقبت اهلی چو مجنون از غم آن نو غزال در بیابان عدم با خاطر آواره رفت

عکس نوشته
کامنت
comment