جانم فدای توست، که جانان از اثیر اخسیکتی غزل 163

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

جانم فدای توست، که جانان من توئی

1 جانم فدای توست، که جانان من توئی شمع وثاق و تازه گلستان من توئی

2 هستند شاهدان شکر لب بعهد تو لیکن از آنمیانه بدندان من توئی

3 جان بر سر غم تو نهم، وزمن این سخن بی حرمتی است جان، چه بود، جان من توئی

4 در عشق تو بخدمت سلطان برآمدم ای مه، سعادت تو که سلطان من توئی

5 آنکس که گفت اثیر، بزنگان چه میکنی زین نکته غافل است، که زنگان من توئی

عکس نوشته
کامنت
comment