- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم فدای توست، که جانان من توئی شمع وثاق و تازه گلستان من توئی
2 هستند شاهدان شکر لب بعهد تو لیکن از آنمیانه بدندان من توئی
3 جان بر سر غم تو نهم، وزمن این سخن بی حرمتی است جان، چه بود، جان من توئی
4 در عشق تو بخدمت سلطان برآمدم ای مه، سعادت تو که سلطان من توئی
5 آنکس که گفت اثیر، بزنگان چه میکنی زین نکته غافل است، که زنگان من توئی