- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جان من آویزان از بند قبای تو بیچاره دلم خون شد در عهد وفای تو
2 افتاده نخواهم بود، الا به درت زین پس گر خاک شوم باری زیر کف پای تو
3 گفتی که بدین زاری از بهر که می میری والله که برای تو، بالله که برای تو
4 یارب، نفسی باشد کز عشق امان یابم و آسوده بخسپم شب ایمن ز بلای تو
5 جان تیغ ترا دادم از شرم رخت مردم زیرا به از این باید تعظیم جفای تو
6 یار دگرم گویی، وز آه نمی ترسی یعنی که کسی دیگر، آنگاه بجای تو؟
7 هر چند که شد خسرو سلطان سخنگویان از بهر یکی بوسه هم هست گدای تو