-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کی رسم؟ عقلم نماند و هوش هم، بر نازنینان کی رسم؟
2 من عاشق و رسوا چنین، خلقی ز هر سو نقش من دشمن هزاران در کمین، بر دوست آسان کی رسم؟
3 از یاد روی چون گلم، اشک است همرنگ ملم نالنده همچون بلبلم تا در گلستان کی رسم؟
4 هستم به صحرای چمن مور ضعیف ممتحن صد ساله ره بر پیش من تا برسلیمان کی رسم؟
5 در جانم از غم خرمنی، صد پاره گشتم دامنی من بنده ام بی جان تنی تا بر تو، ای جان، کی رسم؟
6 با این سرشک افشاندنم، حیف است از تو ماندنم تا خود نخواهی خواندنم، ناخوانده مهمان کی رسم؟
7 تو کردیم درد کهن، آنگاه درمان سخن باری تو زان خود بکن، من خود به درمان کی رسم؟
8 هر جا که یار و همسری رفتند در هر کشوری من شهر بند کافری ماندم، بدیشان کی رسم؟
9 هر شام خسرو تا سحر انجم شمارد سر به سر لیکن ندانم این قدر تا من به جانان کی رسم؟