ای دل آخر تا کی این دیوانگی از اثیر اخسیکتی غزل 165

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

ای دل آخر تا کی این دیوانگی

1 ای دل آخر تا کی این دیوانگی هر زمانی با منت بیگانگی

2 خود گرفتم، یار شمع مجلس است بر تو واجب نیست، این پروانگی

3 دام او را، مرغ کشتی بس بود مرغ او را کرد خواهی دانگی

4 کی شود معشوق دست آموز تو او چنان وحشی، تو زینسان خانگی

5 آفتابی بر فلک خرمن زده است ذره این جا کیست از بیمایگی

6 تهمت زنجیر او، بردر زده است حلقه وار از حلقه فرزانگی

7 تهمت زنجیر با دیوانگان خود عجب حرفی است، از دیوانگی

8 بسکه افسونها بگوشت کرد اثیر در زبان این و آن افسانگی

عکس نوشته
کامنت
comment